توضیح: تصور ما از نماز در وقتی که آن را در اول وقت میخوانیم کاملا متفاوت از وقتی است که آن را در آخر وقت میخوانیم. کسی که نماز خود را به تأخیر میاندازد، مدام احساس دلشوره و دلواپسی دارد و بار سنگین نماز را بر دوش خود احساس میکند تا اینکه نمازش را بخواند. اما کسی که مقید است که نمازش را در اوّل وقت بخواند چنین تصوری از نماز بخواهد داشت.
فرض کنید رضا نماز خود را نخوانده است. وقتی مشغول میل کردن ناهار است احساس بدی در وجود او راه پیدا میکند. هنگامی که به نهان خود مراجعه میکند میفهمد علت آن دلشوره نخواندن نماز است. بعد از نماز که ـ مثلا ـ میخواهد استراحت کند باز دلشوره دارد. وقتی از خواب بیدار شد این دلشوره همچنان همراهش است و خلاصه تا آخر وقت بار نماز را به دوش میکشد تا اینکه از ترس قضا شدن نماز تکلیفش را ادا کند. شب هم به همین صورت نگرانی نماز مغرب و عشاء را دارد تا اینکه در آخر وقت نمازش را بخواند.
اما علی به محض شنیدن صدای اذان نماز ظهر و عصر خود را میخواند. علی مشغول صرف ناهار است که به یکباره به یاد نماز خود میافتد. در این صورت احساس رضایت میکند چون نمازش را خوانده. و خلاصه در تمام وقت نماز که یاد نماز خود میافتد همین احساس خوش آیند را تجربه میکند.
وقتی به نحوهی نماز خواندن رضا و علی نگاه میکنیم متوجه میشویم که:
1. نماز برای رضا کاری بس سخت و تکلیفی ناراحت کننده است، اما برای علی کاری آسان و تکلیفی دوست داشتنی میباشد.
2. رضا نماز میخواند تا تمام شود. به همین دلیل لذتی از آن نخواهد برد. ولی علی نماز میخواند تا وظیفهی بندگی خود را به جای اورده باشد.
3. علی برنامهی منظمی برای نماز دارد. به همین دلیل سنگینی و کلفت عمل از او برداشته میشود.امّا رضا به دلیل نداشتن برنامهی منظم همواره مشقت آن عمل را به دوش میکشد.